عدم لعن امیرالمومنین توسط مردم سیستان دکتر رجبی دوانی
تاریخ سیستان در این زمینه مینویسد: «چنان بود حال عبدالرّحمن سمره اندر سه سال كه همه نماز به جمع و قصر كردند. زیرا كه بر یك جا هیچ مقام نكردند. چون عبدالرّحمن خواست كه به سیستان نشیند، مردمان سیستان جمع شدند، علماء و بزرگان و سالاران سیستان و گفتند: ما را باید كه امامی به حق باشد چنانکه سنّت مصطفی صلَّی الله علیه و اكنون علی بن ابوطالب برجایست و معاویه تو را اینجا فرستادست و هشتاد هزار مرد از اهل تهلیل میان ایشان كشته شده. باید كه این خطبه و نماز به حق باشد. برین جمله كه هست نیز رضا ندهیم و این به حضور حسن بصری و عمر بن عبدالله بن فهر و المهلَّب بن ابی صفره بود و قطری بن الفجاة و سادات و علماء و بزرگان بودند. پس عبدالرحمن گفت: من اكنون آنجا روم تا این كار بر جای قرار گیرد و باز اگر زندگانی باشد باز آیم. شما فرمان نگاه دارید و حقّ اسلام به كار دارید و عباد بن الحصین حبطی را جانشین گذاشت و خود به بصره رفت.»(1)
چند نکته در باب این موضوع قابلبیان است:
.1در عصر خلافت دفاع از امیرالمؤمنین(علیهالسلام) و رد عملکرد معاویه مورد اتفاق مردم، علماء، بزرگان و سالاران سیستان بوده است، و این وحدت گفتار و کردار در هیچ منطقهای از بلاد اسلامی نقل نشده است.
.2نام بردن از حضرت علی(علیهالسلام)بهعنوان امام بر حق، بعد از بیان سنت پیامبر(صلیالله علیه و آله وسلم)، حاکی از تشیع عقیدتی این منطقه دارد.
.3پایداری و پافشاری مردم سیستان در راه ولایت امیرالمؤمنین(علیهالسلام) آنقدر محکم و پابرجاست که حاکم اموی را به جنگ تهدید؛ ازاینرو در احیاء الملوک آمده که: «این مرد (معاویه) به خلافت لایق نیست و به خلافت او راضی نشویم، چون تو را به با ما حق آشنایی قدیم است، دست از تعرض تو برداشتیم.» (2)
—————————————————-
1- تاریخ سیستان، ص 89.
2- غیاث الدین سیستانی، ملك شاه حسین، احياء الملوك/ 49 و 50
سب و لعن حضرت علی(علیهالسلام) از سال 41 تا سال 99 هجری و از سال 101 هجری تا 132 هجری از برنامههای اصلی دستگاه خلافت بنیامیه بود(1) بهنحوی که در این زمان شرق و غرب عالم اسلام از جمله منابر مکه و مدینه لعن امیرالمؤمنین(علیهالسلام) میکردند؛ از اینرو بیانشده که بيش از هفتاد هزار منبر در جهان اسلام به پیروی از معاویه لعن میکردند.(2) در این فضای مسموم و ضد علوی در جهان اسلام مردم ولایت پیشه سیستان لب به لعن حضرت علی(علیهالسلام) نگشودند و حاضر شدند مالیات بیشتری بپردازند، حتی راضی به تراشیدن سر زنان خود شدند ولی زیر بار ننگین سب و لعن امیرالمؤمنین نروند.
یاقوت حموی(م۶۲۶ قمری) مینویسد: «برتر از همه این اوصاف كه [برای اهالی سیستان] ذكر شد آن است كه امیرالمؤمنین علی(علیهالسلام) در منابر شرق و غرب لعن میشد ولی در سیستان جز یکبار این اتفاق نیفتاد و اهالی سیستان از فرمان بنیامیه سرپیچی كردند. حتی در پیماننامة خود اضافه كردند كه هیچکس را بر منبرشان لعن نكنند… . چه افتخاری بالاتر از اینکه آنها از فرمان ناسزاگویی به برادر رسول خدا (صلاللهعلیهو آله و سلم) بر منبرشان سرپیچی كردند درحالیکه آن حضرت را بر منابر مكه و مدینه لعن میكردند.» (3)
شواهد نشان میدهد که اجبار مردم بر لعن امیرالمؤمنین باروی کار آمدن عبیدالله بن ابی بکره (خواهرزاده زیاد) در سال50 هجری و در ادامه عَبّاد بن زیاد بيشتر میشود بهگونهای که: « از دارالظلم بنیامیه فرمان رسید چنان که قبول امر ننمایند از هر یك نفر یك مثقال طلا بازیافت نمایند و مردم بی اكراه آن وجه را ادا نمودند. رفتهرفته آن وجه افزایشیافته و به ده مثقال طلا از هر نفر رسید. چون بنیامیه دریافتند كه بالطوع و الرغبه هر چیز كه طلب شود میدهند و مرتكب آن عمل شنیع نمیشوند.»(4)
مردم سیستان نسبت به ناموس خود غیرت شدیدی داشتند و گاه برخی منازعات را به احترام چادرزن کنار میگذاشتند علاوه بر این زنان سیستانی هم در حیاء معروف بودند بهگونهای که زنان سیستانی در روز از خانه خارج نمیشدند و اگر زنی میخواست به دیدن اقوامش برود، شبانه میرفت(5). دستگاه بنیامیه چون از این موضوع اطلاع داشتند برای وادار کردن مردم به لعن حضرت «حكم كردند كه در صورت امتناع در بازار سرهای زنان اكابر آنجا را بتراشند تا به گفتن آن كلمة زشت راضی شوند امّا آن توفیق یافتگان به این امر راضی شدند و به سبّ حضرت امیر راضی نشدند.»(6)
دراینبین تاریخ اشاره میکند که مردم سیستان در برابر سختگیریهای دستگاه اموی برای وادار کردن به لعن در سیستان سکوت نکرده و اقداماتی علیه حکومت انجام دادند و درنتیجه حکومت از موضع خود عقبنشینی کرد و شرط پیماننامه بین مردم و حکومت عدم لعن احدی بر منابر قرار گرفت.(7)
——————————————————————-
1- أبي الفدا، اسماعیل، تاريخ أبي الفداء ، فصل في ذكر إبطال عمر بن عبد العزيز سب علي بن أبي طالب علي المنابر ، ج1 /287 .
2- علوی، سید محمد بن عقیل، النصايح الكافية /79
3- حموی، یاقوت بن عبدالله، معجم البلدان، ج 3، باب سجستان/ 191
4- غیاث الدین سیستانی، ملك شاه حسین، احياء الملوك/ 9.
5- قزوینی، زكریا بن محمد بن محمود، آثار البلاد و اخبار العباد/ 202. نكته دیگر اينكه خروج زنان در شب برای دیدن اقوام از علامات تشیع است ر.ک همان ص ۴۵۳ و تاریخ تشیع در ایران
6- غیاث الدین سیستانی، ملك شاه حسین، احياء الملوك/ 9.
7- حموی، یاقوت بن عبدالله، معجم البلدان، ج 3 / 191 «امتنعوا على بنى أمية حتى زادوا في عهدهم أن لا يلعن على منبرهم أحد. … و أي شرف أعظم من امتناعهم من لعن أخي رسول الله (صل الله عليه و سلم) على منبرهم و هو يلعن على منابر الحرمين مكة و المدينة.»
مبازره با حکومت حجاج بن یوسف ثقفی
کارنامه حکومت حجاج بن یوسف ثقفی یکی از سیاه ترین کارنامه های بنی امیه در تاریخ است حجاج در سال 78هجری از طرف عبد الملک بن مروان حاکم عراق میشود و وقایع تاریخی حاکی از عدم ایمان حجاج به اسلام دارد اما از همه بیشتر بغض حضرت علی(u)را در دل داشت و مردم را وادار می کرد که به حضرت علی(u) توهین کنند و شیعیان را به قتل می رساند یک نمونه از جنایات او بیان میشود: روایت كردهاند كه حجاج بن یوسف در قصد اولاد و اتباع و شیعه حضرت امیر المؤمنین حیدر (u)نهایت سعی و اهتمام مینمود، و هر كس را میدانست كه از اتباع امیر المؤمنین (u)است قصد میكرد و ایشان را هلاك میگردانید تا به غایتی كه روزی گفت: میخواهم كه امروز تقرب جویم به خدای تعالی به كشتن یكی از پیروان ابو تراب. گفتند: از مردم او كسی نمانده، غلام پیر او قنبر نام مانده و عمر او از صد سال گذشته است و مفلوج و زمین افتاده است. گفت: او را حاضر گردانید، چون او را حاضر گردانیدند گفت: اختیار كن كه به چه طریق تو را بكشم. قنبر رضی اللّه عنه فرمود كه: حبیب من و مولای من علی مرتضی(u)مرا خبر داده كه كشتن من به طریق گوسفند باشد كه او را ذبح میكنند، پس حكم كرد كه او را به طریق گوسفند سر ببریدند.
در سال 80 هجری حجاج به دستور خلیفه، عبدالرحمن را بهعنوان حاكم سجستان انتخاب نمود؛ اما بین عبدالرحمن و حجاج دشمنی وجود داشت و دیری نپائید كه عبدالرحمن در سال 82 هجری و پس از فتوحات گسترده، خود را حاكم مستقل نامید و به اوامر حجاج اعتنا نکرد. او با خان «رتبیل» مصالحه كرد و از كمكهای او بهرهمند شد.
سپاه ابن اشعث به سیستان رسید و در خطبهای كه در زرنج ایراد كرد، همهی جنگاوران عربِ سیستان را زیر پرچم خود فراخواند. ابومخنف میگوید كه ابن اشعث هنگامی كه به سیستان رسید خطابهای برای مردم ایراد كرد و گفت: «ای مردم، امیر حجاج مرا به مرز شما گماشته و دستور داده با دشمنتان که ولایتتان را به غارت داده و نیكانتان را نابود كرده بجنگم. آن گاه آنان زیر پرچم او فراز آمدند و همهی بازاریان به راه افتادند كه به او بپیوندند.»
سپاهیان خود را آرایش داد و به سرزمینهایی كه تحت اختیارش بودند، عاملانی منصوب کرد و برای نبرد با حجاج به حركت در آورد. وی از شرق و تا جنوب غربی ایران را در تصرف خود درآورد و به سوی عراق حركت كرد ولی در «شوشتر» كه در جنوب غربی ایران است، با سپاه حجاج رو به رو گردید و نبردی میان دو سپاه آغاز شد که نتیجهی آن پیروزی عبدالرحمن بر سپاهیان حجاج و عقب نشینی آنها به سوی بصره بود. عبدالرحمن، پس از تصرف كامل خوزستان، به سوی بصره در جنوب عراق هجوم آورد و این شهر را نیز در تصرف خود در آورد. اهالی بصره كه از سخت گیری و بد رفتاریهای حجاج به تنگ آمده بودند، از عبدالرحمن استقبال كرده و به آسانی با او بیعت نمودند. سپاهیان عبدالرحمن كه خود را قوی و نیرومند یافته بودند، از آن پس علاوه بر خلع حجاج، خواهان خلع عبدالملك بن مروان –خلیفهی مروانی وقت- شدند. این خواسته و شعار آنان، بسیاری از مخالفان بنی امیه، از جمله هواداران اهلبیت (علیهمالسلام) و شیعیان را به این جنبش جذب کرد.
نقش تشیع در قیام عليه حجاج
گرچه نمی توان قیام عبدالرحمن بن محمد بن اشعث را قیامی کاملا شیعی دانست و شيعي بودن خود عبد الرحمن بعيد است و جد ، پدر و عمه عبدالرحمن از دشمنان اهلبیت علیهمالسلام بودهاند و خود نیز در شناسایی محل مخفی شدن حضرت مسلم (u)نقش داشته است.اما شواهدی بر حضور پر رنگ تفکر شیعی در بعد عقیدتی و سیاسی وجود دارد که به چند نمونه اشاره می شود:
1- نقش حسن مثنی فرزند امام حسن(علیه السلام)
الف: بیعت عبدالرحمن بن محمد بن اشعث با حسن مثنی
«ابن اشعث با حسن مثنی نواده علی بن ابی طالب نیز كه فرزند حسن مجتبی و از بزرگان بنیهاشم بود بیعت كرده بود و این نكته هم از اسباب مزید توجه شیعه و موالی به نهضت او بود.» ماجرای بیعت بیشتر کتب زیدیه نقل شده است و سید محسن امین در طبقات الشیعه می نویسد که این حجر از ذهبی نیز این موضوع را نقل کرده است اما ماجرا این گونه است:
هنگامی كه عبدالرحمان بن محمدبن اشعث كندى بر حجّاج بن يوسف شوريد، قصد داشت خود را خليفه معرفى كند، اما چون امر خلافت فقط براى فردى قريشى مورد پذيرش بود، با بزرگان علويان، يعنى على بن حسين امام سجاد (عليهما السلام) و حسن مثنـّى براى پذيرش خلافت نامهنگارى كرد. امام سجاد (عليهالسلام) تقاضاى او را رد كرد و حسن مثنّى نيز كه احتمال میداد شورشيان بيعت خود را بشكنند، از اينكار سر باز زد، اما درپى اصرار آنها پذيرفت و با او با عنوان خليفه بيعت شد.
ب: بيعت برخی از عالمان مشهور عراقی با حسن مثنی و شرکت در قیام عبد الرحمن بن محمد
أحمد بن سهل رازی از علمای قرن سوم و چهارم می نویسد:جماعتی از اهل علم و فضل به سوی سپاه سیستان آمدند و درباره عملکرد ابن مروان صحبت کردند و او را از خلافت برکنار کردند و با حسن بن حسن بیعت کردند ریاست آنها را ابن اشعث بر عهده گرفت.
برخی از عالمان مشهور عراقی همچون عبدالرحمان بنابی ليلى، شعبى، محمدبن سيرين و حسن بصرى با حسن مثنی كه به الرضى ملقب شد، بيعت كردند.
ج- عبد الله بن العباس بن ربيعة بن الحارث بن عبد المطلب از بنی هاشم در لشکر عبد الرحمن بن اشعث در منطقه جماجم، مردم را به بیعت با حسن بن حسن معروف حسن مثنی می خواند این درحالی است که حسن بن حسن امامت را برای خود نمی خواست.
د- از دیگر مسائلی که ارتباط حسن مثنی با این قیام را تائید می کند این است که بعد از شکست سپاه ابن اشعث حسن مثنی به سوی حجاز و تهامه فرار می کند تا زمانی که عبد الملک بن مروان می میرد.
آیت الله شوشتری هم نوشته است: «سعید بن جبیر از جمله بزرگانی بود که علیه حجاج قیام کردند … و اما همراهی كمیل و سعید بن جبیر و ابن ابی لیلی با عبدالرحمن برای رهایی از دست سلطان عبدالملک و حکومت حجاج بود و با او قراء همراه شدند و شعار آنها بهطوری که «حلیة» نقل کرده است «یا ثارت الصلاة» بود.»
بعضی افراد شیعهای که عبدالرحمن را در این جنگ همراهی کردند عبارت بودند از پنج برادر به نامهای: عبدالله و أخوص، عبدالرحمن، اسحاق و نعیم که همه فرزندان سعد بن مالك بن عامر اشعری بودند كه بعد از متلاشی شدن لشكر عبدالرحمن به قم آمدند. از همهی این برادران پرتلاشتر و جلوتر، عبدالله بن سعد بود كه در كوفه بزرگ شده بود. او هم از كوفه به قم آمد.
……………………………………………………………………………………………………………….
– احقاق الحق و ازهاق الباطل ج 28ص : 293
– تاريخ سيستان از آمدن تازيان تا برآمدن دولت صفاريان، ص 124 و 125.
– إعلام الورى بأعلام الهدى ص 228
-تاريخ ايران بعد از اسلام ص 360
– اعیان الشیعه ج 5 ص45
– السيد أبو العباس أحمد بن إبراهيم (م353 ه) درالمصابيح في السيرة ص: 344، حمید بن احمد محلی (م ۶۵۲ هـ) در کتاب الحدائق الوردیة فی مناقب الائمة الزيدية ج1 ص236 لأحمد بن يحيى بن المرتضى (م 840هـ ) در كتاب البحر الزخار الجامع لمذاهب علماء ج2ص 397و محمد بن علي بن یونس الزحیف بن علي الصعديالیماني، نورالدین ابن فند / ابن الزحیف (م889) در کتاب مآثر الأبرار ج1ص 269
– أخبار فخ وخبر يحيي بن عبد الله وأخيه إدريس بن عبد الله ص: 207
– المصابيح في السيرة ص: 344، الحدائق الوردیة فی مناقب الائمة الزيدية ج1 ص337
– المصابيح في السيرة ص: 345 بنا به نقلی عبد الله بن عباس در سیستان حضور داشته است و به همراه شریح بن هانی کشته می شود. تاريخ خليفة بن خياط ص277 اگر این قول صحیح باشد وی در سال م78هـ کشته شده است. و واقعهی بیان شده در منطقه جماجم در سال 82 هـ بوده است.
– وكان عبد الرحمان بن الأشعث قد دعا إليه وبايعه ، فلما قتل عبد الرحمان توارى الحسن.(عمدة الطالب في أنساب آل أبي طالب ص 100)، و تواری الحسن بن الحسن علیهما السلام بارض الحجاز و تهامة حتی مات عبد الملک بن مروان. المصابيح في السيرة ص: 345 و الحدائق الوردیة فی مناقب الائمة الزيدية ج1 ص337
-«سعيد بن جبير ممّن خرج لقتال الحجاج كجملة من الأجلاّء منهم سعيد بن جبير. … و اما خروج كميل و سعيد بن جبير و ابن أبي ليلى معه انما كان لغرض التخلّص من سلطان عبدالملك و حكومة الحجاج فخرج القرّاء معه و كان شعارهم كما في «الحلية» «يا ثارات الصلاة» و يأتي كلام سعيد و الشعبي و أبي البختري في ذلك.»بهج الصباغة في شرح نهج البلاغة، ج 13، ص 187 و 188.
– «عبدالرحمن بن اشعث بن قيس از سوي حجّاج، استاندار سيستان بود و برضدّ حجّاج قيام كرد، در لشكر او 18 تن از علماي تابعي وجود داشتند او از حَجّاج شكست خورد و «رَجَع إلي كابل منهزمأ» در لشكر او پنج برادر به نامهاي، عبدالله و أخوص، عبدالرحمن، اسحاق و نعيم همه فرزندان سعد بن مالك بن عامر اشعري بودند، كه بعد از متلاشي شدن لشكر، به قم آمدند. در ناحيهي قم هفت روستا وجود داشت، كه اين پنج برادر وارد اين روستاها شدند و آنجا را فتح كردند و آن منطقه را وطن خود قرار دادند.»معجم البلدان ج 4، ص 397
شیخ مفید در کتاب اختصاص بیان می دارد «حریز بن عبداللَّه به سجستان رفت و در آنجا كشته شد. مردم آن ناحیه بیشتر از خوارج بودند كه آنها را «شراة» مینامیدند. دوستان حریز که از خوارج سبّ و ناسزا نسبت به امام بر حق علی بن ابی طالب (علیهالسلام) میشنیدند، از حریز اجازه گرفتند تا هر كس را دیدند که به امام علی (علیهالسلام) جسارت میکند، بكشند. حریز هم به آنها اجازه داد. کم کم خوارج دیدند که یكی پس از دیگری از آنها كشته میشود. آنها به شیعیان بدگمان نمیشدند چون تعداد شیعیان خیلی كم بود و چنین احتمالی درباره آنها داده نمیشد. در مقابل انتقام كشتههای خود را از مرجئه میگرفتند و با آنها میجنگیدند. مدتی به همین منوال گذشت تا بالاخره خوارج به جریان پی بردند. دوستان حریز یك روز در مسجد اطراف او جمع بودند که خوارج مسجد را بر سرشان خراب كردند و خاك آن را زیر و رو نمودند.»
شهادت حریز و سیستانی ها در سال 148 هجری اتفاق افتاده است.
– البته این در منطقه ای از مناطق سیستان است كه اكثریت با خوارج بوده است و الا در همین عصر ضرب سکه با آیه مودت در سیستان ضرت شده است
– اختصاص ص 207.
_________________________________________
مجموعه نمایشگاهی افتخارات مردم سیستان
_______________________________________________________ ویژگی ها و اهمیت قیام مردم سیستان دکتر محمد حسین رجبی دوانی یعنی در حقیقت اهمیت کاری که اجدادشون کردن نشان دهنده ی این موارد است اول: عشق و ارادت به ساحت مقدس اهل بیت علیهم السلام در موقعی که با حرکت معاویه لعنه الله از سال چهل و یک بر فراز منابر عالم اسلام به امیرالمین علیهالسلام سب و لعن میشد حتی بر فراز منبر خود امیرالمومنین سلام الله علیه در مسجد کوفه تبهکارانی مثل مغیره بن شعبه ثقفی که لعنت خدا بر او باد به عنوان حاکم کوفه بر منبر کوفه به امیرالمومنین علیه السلام سب و لعن میکرد و بعد زیاد بن ابی تبهکار پدر ابن زیاد که لعنت خدا بر هر دو آنها باد حالا در یک چنین موقعیت هایی مردم شریف سیستان با قیام به خون خواهی امام حسین علیه الصلاة والسلام عشق و ارادت خود را به خوبی به منصه ظهور میرسانند که فوق العاده اهمیت دارد. دوم: شجاعت سیستانی ها به رغم تداوم حکومت یزید لعین یعنی مردم سیستان در برابر کاری که یزید لعنت الله علیه کرد و میخواست به عالم اسلام بفهماند وقتی پسر پیغمبرتون را من از میان برداشتم خاندانش رو به اسارت بردم دیگه تکلیف سایر مخالفین کاملا روشن است یعنی رعب و وحشت ایجاد کند که کسی جرت نفس کشیدن نداشته باشه و این رو تقریبا در بقیه عالم اسلام موفق شد الا سیستان یعنی شجاعت مردم سیستان در همان حکومت خود یزید باعث میشود قیامی صورت بگیرد و حاکم جنایتکار اموی رو از منطقه خود اخراج کند. سوم: مورد از اهمیت قیام مردم سیستان سرعت عمل اونهاست در اقدام به اعتراض به حاکمیت اموی و خونخواهی حضرت سید الشهدا علیهالسلام یعنی به محض رسیدن نقل تاریخ همین گونه اومده به محض رسیدن خبر وقوع فاجعه کربلا سیستانی ها خود جوش به خروش میآیند و اقدام می کنند به خونخواهی حضرت که خیلی مهمه چگونه این مردم با هم هم صدا میشوند، همگام میشوند و این حرکت رو در اولین فرصت مهم که تعبیر سرعت عمل میتوان بهش داد انجام میدهند. چهارمین: ویژگی و اهمیت اقدام اجداد شریف مردم شیعه سیستان آن است که در خونخواهی امام حسین علیه السلام بر همگان سبقت میجویند. اولین حرکت و اولین قیام به خونخواهی امام حسین سلام علیه این خیلی اهمیت داره چرا که در سایر مناطق عالم اسلام نخستین حرکت بعد از کار مردم شریف سیستان اقدام توابین هست که بعد از مرگ یزید یعنی یزید لعنه الله سال شصت و چهار به جهنم میرود و توابین که قیام می کنند سال شصت و پنج در حالی که مردم سیستان همان سال شصت و یک که واقعه ی کربلا رخ داده حرکتشون اغاز می شود و اوایل سال شصت و دو به نتیجه میرسد و حاکم پلید اموی و یزیدی را از سیستان اخراج میکنند و از این جهت هم بر توابین و هم بر مختار که درود خدا بر مختار باد که موفق شد بسیاری از جنایتکاران کربلا را به سزای اعمالشان برساند منتها قیام مختار هم سال شصت شش یا شصت و هفت اتفاق افتاده در حالی که مردم شریف سیستان در سال شصت و یک این اقدام را انجام می دهند لذا یک چنین کار بسیار مهمی جا دارد که برای همیشه تا ظهور امام زمان علیهالصلاة و السلام پاسداشته شود.